پرنسس پرنیان

میخوام غربالت کنم!

سلام به جوجوی خودم. خوبی؟ جات گرم و راحت هست؟ امروز تو ١٦ هفته و ٢ روزته و میخوام ببرمت آزمایش غربالگری ازت بگیرم. جونم برات بگه که این آزمایشو معمولا" بین هفته ١٥ تا ٢٢ جنینی برای بررسی سلامت جنین انجام میدن. دکترت گفته برم آزمایشگاه پاستور یا پارس. حالا دیگه نمیدونم سر از کدوم در میارم.... یه هفته دیگه تو ٤ ماهو تموم می کنی و پا میزاری توی ماه پنجم و من هنوز وجودتو به هیچکی اعلام نکردم، حتی به مادرم....... نمیدونم..... شاید این خودخواهی به نظر برسه، اما دلم میخواد تا هرزمان که تونستم تورو مث یه راز کوچولو توی دلم نگه دارم......... تو تنها چیز با ارزشی هستی که من دارم و فعلا" فقط و فقط مال خودمی...... چند شب پیش یه مستند میدیدم از ا...
17 بهمن 1390

آخر دنیا

سلام........... امروز یه فیلم دیدم راجع به آخر دنیا......... عزیزم همونطور که میدونی (شایدم نمیدونی!) یه آقایی به اسم نوسترآداموس ٥٠٠-٦٠٠ سال پیش، پیشبینی کرده که دنیا توی ٢١ دسامبر سال ٢٠١٢ تموم میشه! به همین راحتی؟؟؟؟؟؟ نه بابا زیاد راحت و الکی هم نیستا!!!!!! کلی چیز میز قبلش قراره اتفاق بیفته....مثلا" سیل، زلزله، جنگ و خیلی اتفاقات ناخوشایند دیگه.... الانم که توی سال ٢٠١٢ هستیم. یعنی وقتی که قراره دنیا به آخرش برسه، توی نازنین هنوز ٦ ماهت نشده! من نمیدونم این اتفاق واقعا" قراره بیفته یا نه؟ حتی اگه ٢١ دسامبر ٢٠١٢ (٣٠ آذر ١٣٩٠) دنیا تموم نشده بالاخره یه روز دیگه تموم میشه!!!!!!! بهرحال حتی اگه قرار باشه کمتر از ٦ ماه باهات...
30 دی 1390

دومین سونو

ديروز رفتم سونو. بهم گفت همه چي نرماله. اما احساس كردم هيچي از NT و NB نميدونه!!!! از هرچي سونوئه متنفر شدم. ديگم نميرم سونو.... شبشم تشنج كردم و از شدت لرز تمام بدنم مي لرزيد... اما از ترس اینکه بازم مثل اوایل بارداری تبم بالا نره، جرئت نمیکردم زیاد خودمو بپوشونم.... حس می کردم یه گربه پنجولای خیسشو به پشتم می کشید.... اول رفتم ا.شبیری،اما از بس شلوغ بود اصلا" بهم وقت نداد. نيم ساعت تمام به منشيش التماس كردم..... فايده نداشت. 13 هفته و 3 روزم بودم ديگه نمي تونستم براي سونوي NT بيشتر از اين دير كنم.... اين بود كه مجبور شدم برم سونوي افق (نظری)... فقط يه برگه داده كه توش نوشته BPD برابر 21 و به اصرار خودم اندازه سرويكسمم گرفت كه 35 ب...
30 دی 1390

پریناتال بدقلق و تشخیص جنسیت خانگی!!!

ديشب وقتي داشتم پريناتال ميخوردم با اينكه نصفش كرده بودم اما بازم گلاب به روتون بالا آوردم. بعدش كلي گريه كردم كه چرا بدنم نميزاره من پريناتال بخورم و به بدن جوجوم ويتامين برسه؟ گناه داره!! ديشب از ترس بالا آوردن ديگه نخوردمش. ديگه حتي وقتي قوطيشم مي بينم ازش بدم مياد!!! امروز با مادرایی که قراره نینی هاشون با تو بدنیا بیان همش راجع به روشهای سنتی تشخیص جنسیت شوخی میکردیم.... تازه ترین روش این بود که هرکی جیشش روشن باشه مادرشوهره و مال هرکی تیره باشه مادرزنه!!! یعنی هرچي روشن تر، پسرتر!!! هرچي تيره تر، دخترتر!!!!! روشهای قبلیم برات یه دور میگم: هر کی توی چشم راستش یه علامت V داشته باشه مادرشوهره و هر کی توی چشم چپش داشته با...
30 دی 1390

اولین سونوت

توجه فرمائید! توجه فرمائید! به خبری که هم اکنون به دستمان رسیده توجه فرمائید!!! دقایقی پیش در یک سونوی شکمی بالاخره حلول ماه روی زیبای پرنیان کوشولو رویت گردید!!! دفتر مقام معظم بنده فردا را به عنوان عید سعید پرنیان به چشم انتظاران اعلام و تبریک می گوید! و اما مشروح اخبار! جواب سونوي بنده: درينگ درينگ!!! سايز رحم بزرگتر از حد نرمال است. اكوي ميومتر طبيعي است. درون نميدونم چي چي اندومتر تصوير يك ساك حاملگي حاوي يك جنين كوچك با ضربان قلب منظم و 405 ديده شد(؟) سونوگرافي نمي دونم چي چي حدود 6W2D است (فكر كنم سن جنينه، درسته؟) نميدونم چي چي اطراف ساك قابل توجه است. تخمدانها طبيعي است. هوریااااااااااااااااااااااااااااااااا! ای...
30 دی 1390

دکتربازی!

سلام عسلم. روز شنبه ساعت ٨.٥ برای اولین بار بعد از بارداری رفتیم مطب دکتر صانعی. تا ساعت ٩.٥ معطل شدیم. چون مطب خیلی شلوغ بود و ما هم وقت قبلی نداشتیم. خلاصه من و بابایی توی مدتی که معطل بودیم یه سر رفتیم پاساژ صدف طبقه پایینش و سیسمونی دیدیم. نمیدونی چه چیزای بامزه ای بودن.... آقاهه یه سری توضیحات کلی راجع به وسیله های مورد نیاز برای نینی داد و پیشنهاد کرد که بجای تخت، برات تخت و پارک بخریم. من اصلا" از تخت و پارک خوشم نمیاد. شاید به خاطر اینکه زیرش خالیه و به آدم احساس امنیت نمیده!!! شاید تنها مزیتش قابل حمل بودنشه... بابایی ولی براش جالب بود.... خلاصه یه لیست و کاتالوگ گرفتیم و برگشتیم مطب. وقتی نوبتم شد رفتم تو خدمت سید بزرگو...
13 دی 1390

عق!!!!!!!!!

سلام. خوفی؟ چند روزیه که بیسکویتایی که صبحها میخورم تا حالت تهول!!! نگیرم تموم شده بود و تنبلیم میومد برم بخرم. آخه این روزا تا ولت می کنم میری یه گوشه دلم و رخت چرکاتو جمع می کنی و هی توی دلم رخت میشوری!!! بچه به این تمیزی والا نوبره!!! باید بگم در و همسایه هم رخت چرکاشونو بیارن برات یه وقت بیکار نشی حوصله ات سر بره مادر!!! رخت چرکاتم که تموم میشه هی انگشت می کنی تو حلقم. امروز صبح سر صبحونه حالت تهول داشتم. به بابات گفتم. بابایی هم شروع کرد به نصیحت تو که: نینی گلم، امروز بچه خوبی باش و مامانی رو اذیت نکن، عوضش فردا میتونی تلافیشو سرش دربیاری!!! (توروخدا نیگاه نصیحت کردنشو!) خلاصه به هر مکافاتی بود صبحونه خوردم و بعدش میخواستم کن...
6 دی 1390